مرورى بر درگيرى اعراب و اسرائيل در ۱۹۷۳
صيقل صيقل


انور سادات ترديد هايش را كنار گذاشت. حافظ اسد بدش نمى آمد كه جولان را از اسرائيل باز پس گيرد. رهبران اعراب گرد هم جمع شدند تا افسانه شكست ناپذيرى اسرائيل را باطل كنند. سربازان مصرى به كانال سوئز حمله كردند. شليك توپخانه هاى سورى جولان را لرزاند و شاه حسين به غرب رود اردن چشم دوخت. جنگ آغاز شد.در روز ششم اكتبر سال ،۱۹۷۳ ارتش مصر جنگى را عليه اسرائيل آغاز كرد كه گرچه با موفقيت كامل به پايان نرسيد، اما تاثيرات شگرفى بر ساختار هاى سياسى، اقتصادى، امنيتى و حتا مذهبى دولت و كشور اسرائيل برجا نهاد.جنگ چهارم اعراب و اسرائيل به جنگ «يوم كيپور» شهرت يافت.يو م كيپور دهمين روز از سال يهودى، روز دهم تشرين، روزى مقدس براى يهوديان است. آنها در اين روز به كفاره گناهانى كه در خلال سال گذشته مرتكب شده اند به عبادت مى پردازند، روزه مى گيرند و توبه مى كنند. در جنگ جون سال ۱۹۶۷ كشور هاى عرب درمدت ۶ روز از اسرائيل شكست خوردند.ناوگان هوايى مصر در ساعات اوليه جنگ و پيش از آنكه حتا يك هواپيماى نظامى از فرودگاه برخيزد، نابود شد.اسرائيل توانست در نوزدهمين سال تولدش بر سراسر سرزمين فلسطين تسلط يابد. صحراى سينا كه با خليج و كانال سوئز از سرزمين اصلى مصر جدا شده است، و همچنين بلندى هاى استراتژيك جولان در سوريه از ديگر نقاطى بودند كه سربازان اسرائيلى توانستند خاك آنها را در زير چكمه هاى خود ببينند.شكست اعراب و از دست دادن نقاط استراتژيك سرزمين فلسطين- غرب رود اردن و باريكه غزه _ و اشغال بخشى از دو كشور عربى توسط اسرائيل آنچنان براى اعراب تحقير آميز بود كه هيچ گاه نتوانستند خاطره تلخ آن را به فراموشى بسپارند.اين چنين بود كه حس انتقام و بازپس گيرى سرزمين هاى از دست رفته در بين اعراب تحريك شد و آنان تصميم گرفتند كه هر چه سريع تر به اين سرشكستگى تاريخى پايان دهند. اما بازسازى لشکر شكست خورده و روحيه از دست رفته سربازان مدت ها زمان لازم داشت.جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر و بزرگ ترين رهبر آن روز دنياى عرب، در ۲۸ سپتامبر سال ۱۹۷۰ بر اثر سكته قلبى درگذشت و معاون اولش محمد انورسادات به جاى او نشست. حالا همگان از سادات انتظار داشتند كارى را كه عبدالناصر موفق به انجامش نشد او به انجام برساند. شايد هيچ كس نتواند مانند نزديكان انورسادات روز هاى پيش از جنگ اكتبر ۱۹۷۳ را شرح دهد. محمد حسين هيكل وزير تبليغات و عضو شوراى امنيت ملى مصر و سردبير مجله الاهرام، كه از شناخته شده ترين روزنامه نگاران عرب است، در كتاب «پاييز خشم» آن روز ها را چنين تشريح مى كند: «آخرين ملاقات سادات با راكفلر در آن دوره روز ۲۳ سپتامبر سال ۱۹۷۳ در استراحتگاه برج العرب، انجام گرفت. به ياد دارم كه بعد از اين ملاقات، به ديدار پرزيدنت سادات در كابين استراحت مشرف بر ساحل دريا رفتم. گرچه سادات در آغاز همين ماه پيرامون قريب الوقوع بودن جنگ با من سخن گفته و خواسته بود در تهيه طرح سياسى و تبليغاتى و زمينه سازى نبرد و پوشش تحولات آن، شركت كنم، اما تنها در اين ديدار شبانه ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ بود كه احساس كردم سادات براى نخستين بار به طور جدى از نبرد سخن مى گويد. در آن شب، حتا تاريخ تقريبى آغاز عمليات را براى من مشخص كرد. دشوار است انسان احساسات درونى سادات در آن روز هاى سرنوشت ساز را مجسم كند. تصميم به حركت گرفته بود. جز اين، راه ديگرى نداشت. آنچه بيشتر از همه بر او فشار مى آورد، ارتش بود كه براى هدفى بى بديل و تغيير ناپذير يعنى ورود به جنگ، مجهز و آماده شده بود و اگر فرمان شروع عمليات را صادر نمى كرد، عواقب وخيمى انتظارش را مى كشيد... به ياد دارم، روزى قبل از جنگ به خانه اش در الجزيره رفته بودم. پرزيدنت سادات با سخنانى كه پريشان حالى او را منعكس مى كرد، گفت: هرچه باشد، هر چه مى شود، مردم خواهند گفت من وظيفه ام را انجام دادم و اگر در حال عبور شكست بخوريم، سرنوشتمان همين بوده ولى ملت نمى تواند مرا سرزنش كند.
صرفنظر از بها، از شرف مصر دفاع كرديم . حتى اگر به هنگام عبور تلفات ما به ۲۰ هزار نفر برسد.» اما آنچه عملاً رخ داد جز اين بود. سربازان مصرى با ايجاد تونل در زير كانال سوئز و زدن پل بر روى آن توانستند به شرق كانال سوئز راه يابند.هر چند كه به رغم توافق سادات با حافظ اسد رئيس جمهور وقت سوريه _ به جاى طرح «گرانيت ۲» از طرح «گرانيت ۳» استفاده شد۱، اما مصرى ها توانستند سد دفاعى «بارلو» را كه به روايتى از خط دفاعى ماژينو در جنگ جهانى دوم نيز مستحكم تر بود، بشكنند و به آن سوى آب هاى خليج سوئز برسند.با گذشت ۲۴ ساعت از آغاز جنگ در ساعت ۱۴ و پنج دقيقه روز شنبه هفتم اكتبر ،۱۹۷۳ پنج سپاه به آن سوى كانال سوئز رسيده بودند و اسرائيل در يك غافلگيرى كامل قرار گرفته بود. در آن سوى سرزمين فلسطين نيز جنگ آغاز شده بود. يگان هاى توپخانه ارتش سوريه استحكامات اسرائيل در جولان را هدف قرار دادند و ارتش هاى اردن و عراق نيز به جنگ پيوستند.ارتش اسرائيل تا خواست از سردرگمى خارج شود، چندين روز طول كشيد، اما سرانجام كمك هاى بى بديل ايالات متحده از راه رسيد. جنگ مغلوبه شد و اسرائيل توانست بخشى از آب رفته را به جوى بازگرداند.۲ اما اين بار اعراب بودند كه امتياز مى خواستند. افسانه شكست ناپذيرى اسرائيل از اذهان زدوده شده بود و اين آغازى بود بر دوران افول ستاره بخت صهيونيسم. افولى كه تا اوايل دهه ۸۰ ميلادى ادامه يافت. جنگ يوم كيپور _ يا آن طور كه اعراب مى گويند جنگ رمضان _ تاثيرات شگرفى در تمامى اركان كشور اسرائيل باقى نهاد. تاثيراتى كه به نوبه خود كل منطقه خاورميانه را متاثر ساختند. اقتصاد اسرائيل كه در طول ساليان پيش از جنگ يوم كيپور از رشد چشمگيرى برخوردار بود، پس از آن با ركود شديدى مواجه شد. اين ركود كه به دنبال خود تورم سرسام آورى را به همراه داشت، تا سال ۱۹۸۵ ادامه يافت. در اين دوره رشد بالاى دوره هاى قبل متوقف شد و در برخى از سال ها حتا به صفر هم رسيد. رشد اقتصادى در اين دوره از سه درصد در سال بالاتر نرفت. به همين دليل دولت به ميزان قابل توجهى دچار كمبود بودجه شده و از بازپرداخت ديون تجارى خود ناتوان گرديد.تحقيقات و پژوهش هاى سياسى و گزارش هاى اقتصادى نشان مى دهند، جنگ ۱۹۷۳ و بار سنگينى كه بر دوش دولت اسرائيل گذارد و هزينه بسيارى براى اين كشور در برداشت، از يك سو و افزايش ناگهانى قيمت نفت از سوى ديگر از مهم ترين دلايل اين ركود اقتصادى بودند.اما چيزى كه بيش از همه بر فعاليت هاى اقتصادى دولت تاثير گذاشت، پرداخت و اختصاص هزينه هاى هنگفت نظامى بود كه بيش از ۳۰ درصد از كل توليد ناخالص ملى را دربرمى گرفت. وجود ناتوانى در بازپرداخت ديون تجارى در تمام سا ل ها در اقتصاد دولت اسرائيل ديده مى شود كه اين امر نشان از آن دارد كه دولت مذكور مى تواند با استفاده از كمك هاى اقتصادى خارجى _ بى آنكه دغدغه بازپرداخت شان را داشته باشد _ اقتصاد خود را اداره نمايد. در دهه ۵۰ ميلادى اين ناتوانى بر كمك هايى كه دولت از يهوديان اروپا و آمريكا و غراماتى كه دولت آلمان غربى مى پرداخت تكيه مى كرد. اين وضعيت تا دهه ۶۰ ميلادى نيز ادامه يافت. اما در دهه ۷۰ اوضاع تغيير كرد و اين كمك هاى ايالات متحده بود كه به صورتى اساسى ناتوانى هاى مالى اسرائيل را جبران مى كرد. كمك هاى مالى آ مريكا كه به دو صورت وام و داده پرداخت مى شد، به دليل جنگ يوم كيپور رشد چشمگيرى داشتند و پس از امضاى قرارداد آتش بس و سپس صلح بين مصر و اسرائيل، اين كمك ها اندكى كاهش يافتند. اگرچه دولت ها و دولتمردان اسرائيل در اجراى اصول اساسى و سياست هاى كلى اين كشور تفاوت چندانى با يكديگر ندارند اما احزاب راستگراى اسرائيل از سياست هاى تندتر و خصمانه ترى نسبت به اعراب پيروى مى كنند. از هنگام تاسيس دولت اسرائيل در سال ۱۹۴۸ حزب ماپاى (Mapai) _ كه بعد به كارگر تغيير نام داد _ اكثر كرسى هاى مجلس را در اختيار داشت. افرادى همچون گلداماير، شيمون پرز، اسحاق رابين عضو اين حزب بودند.حزب كارگر همواره آماده مذاكره با شخصيت ها و گروه هاى فلسطينى بود به شرطى كه اين گروه ها اسرائيل را به رسميت بشناسند، با تروريسم مخالفت و با قطعنامه هاى ۲۴۲ و ۳۳۸ شوراى امنيت موافقت كنند. در ميان چپ گرايان اسرائيل احزابى وجود دارند كه حتا خواهان عقب نشينى نيرو هاى نظامى اين دولت از همه سرزمين هاى اشغالى هستند. در مقابل احزاب راست گرا كه بلاك ليكود مهم ترين آنان است نرمش در برابر فلسطينيان از خود نشان نداده و حاضر به عقب نشينى از مناطق اشغالى نيستند. در كل مى توان گفت كه اعضاى حزب كارگر از سياست معتدل ترى نسبت به احزاب راست گرا برخوردار هستند.به هنگام وقوع جنگ يوم كيپور «گلداماير» نخست وزير دولت اسرائيل بود. پيامد هاى جنگ چهارم اعراب و اسرائيل او را كه از مارچ ۱۹۶۹ عهده دار سمت نخست وزيرى بود، وادار ساخت تا در اوايل جولای ۱۹۷۴ استعفا دهد.در سپتامبر ۱۹۷۳ _ چند روز پيش از آغاز جنگ _ بلاك ليكود به پيشنهاد جنرال آريل شارون تاسيس شد. ليكود ائتلافى بود از احزاب راستگراى اسرائيل و تشكيل آن براى سرانش آنچنان اهميت داشت كه شارون از ارتش استعفا داد و با پيوستن به حزب «احرار» مقدمات شكل گيرى آن را فراهم آورد. هدف از تشكيل ليكود، ايجاد جبهه اى دست راستى در اسرائيل به اميد پايان دادن بر استيلاى دائمى حزب كارگر بر اركان انتخابى اسرائيل بود. در پارلمان ۱۲۰ نفره اسرائيل (كنست) تا پيش از دوره ششم حزب ماپاى به تنهايى اكثريت كرسى ها را در اختيار داشت، اما از اين دوره به بعد از ائتلاف چند حزب چپ گرا فراكسيون «تجمع» ايجاد گرديد و اين فراكسيون تا پايان دوره هفتم اكثريت را در دست داشت.انتخابات دوره هشتم كنست در دسامبر ۱۹۷۳ _ پس از جنگ _ برگزار شد.گرچه در اين انتخابات نيز «تجمع» توانست اكثريت كرسى ها را به دست آورد، ولى مقايسه آراى اين ائتلاف در دو دوره متوالى هفتم و هشتم اثرات جنگ يوم كيپور بر محبوبيت احزاب چپگرا را مشخص مى سازد.در دوره هفتم تجمع با ۵۶ كرسى (۲۲/۴۶ درصد) اكثريت يافت، اما در دوره هشتم اين ائتلاف ۵۱ كرسى (۶/۳۹ درصد) داشت و ائتلاف تازه تشكيل ليكود تنها ۲ ماه پس از شكل گيرى _ با ۳۹ كرسى (۲/۳۰ درصد) توانست خودنمايى كند. كاهش آراى احزاب چپ گرا كه به طور مشخص نتيجه شكست در جنگ ۱۹۷۳ بود، سرانجام در دوره نهم كنست (۱۹۷۷) به استيلاى ۳۰ ساله حزب كارگر بر دولت اسرائيل پايان داد و ليكود توانست براى اولين بار بر اريكه قدرت تكيه زند.جنگ رمضان بر ساختار هاى امنيتى _ اطلاعاتى اسرائيل نيز تاثير گذارد.اين تاثير آنچنان بود كه «زوى زامير» كه از سال ۱۹۶۸ رئيس موساد (سازمان امنيتى اسرائيل) بود، مدتى پس از جنگ از سمت خود بركنار شد.اسرائيلى ها نمى توانستند بپذيرند موساد از تحولات كشور هاى همسايه- به خصوص اعراب متخاصم _ بى خبر بماند. غافلگيرى ارتش پرامكانات اسرائيل در مقابل ماشين جنگى اعراب و شكسته شدن خط دفاعى بارلو _ كه اسرائيلى ها بسيار به آن افتخار مى كردند _ باعث دگرگونى هاى زيادى در ساختار نظامى اين كشور شد. اين تغييرات را مى توان به سه بخش استراتژى، ساختار ها و اقتصادى تقسيم كرد. اسرائيل از ابتداى شكل گيرى به دنبال آن بوده است كه از طريق ايجاد سد هاى نظامى، انعقاد قرارداد هاى صلح با كشور هاى همسايه و... سياست بازدارندگى را به اجرا درآورد. اين مفهوم در پى حمله مصر و سوريه و شروع جنگ ۱۹۷۳ در اذهان رهبران و استراتژيست هاى اسرائيلى در معرض لرزه هاى شديدى قرار گرفت.
با توجه به نياز به وسعت طبيعى و نبود آن، اين مناطق به صورت مصنوعى و به وسيله «مناطق دفاعى» ايجاد شده بودند. بنابراين شهر ها در زمان جنگ ، مناطق جنگى به شمار مى آمدند. تجربه جنگ ۱۹۷۳ شكست اين اصل را ثابت كرد. به گونه اى كه تخليه اكثر شهر ها و تبديل آنها به مناطق دفاعى براى مقابله با تانك هاى سورى به مرحله اجرا درآمد و شهرك ها نتوانستند به خودى خود مانعى براى حمله سربازان سوريه باشند. يكى از مبادى و اصول مهم جنگى اسرائيل ضرورت شروع ضربه هاى مهلك و كارى از سوى ارتش اسرائيل است و اين ضربه با اتكا به نيروى هوايى صورت مى گيرد. گرچه اسرائيل توانست در دو جنگ ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ از اين شيوه استفاده كند، اما در جنگ ۱۹۷۳ اين روش عملاً به دليل غافلگيرى مورد استفاده قرار نگرفت. استراتژى جنگى اسرائيل به صورت اساسى بر نزديكى غيرمستقيم در جنگ هاى پارتيزانى استوار است. اين استراتژى از رودررويى مستقيم با مراكز دفاعى دشمن اجتناب مى ورزد و سعى مى كند در صورت رويارويى فقط از نيرو هاى ذخيره براى اشغال مناطق استفاده كند. اين استراتژى به رغم آنكه در دو جنگ ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ به آسانى اجرا شد، در جنگ رمضان به اجرا درنيامد، مگر ده روز پس از آغاز جنگ و تصرف «الثغره» و گذشتن از كانال سوئز براى محاصره ارتش سوم مصر. در جبهه سوريه نيز اسرائيل عملاً مجبور شد براى جلوگيرى از هجوم و نفوذ توپخانه اين كشور، نيرو هايش را در جولان متمركز كند و سپس به خطوط پشت جبهه نفوذ كند و در عين حال نتوانست خط دفاعى مركزى دمشق را بشكافد. بنابراين تلاش كرد حمله اى براى نزديكى غيرمستقيم به جبهه شرق بنمايد. ولى اين بار با رسيدن نيرو هاى عراقى مواجه شد، به همين دليل مجبور شد حمله به اين منطقه را متوقف كند و دوباره متوجه جبهه مصر شود. ارتش اسرائيل بيشتر بر نوع و كيفيت سلاح تاكيد دارد تا كميت آن و اين شامل تمام تجهيزات و ابزار هاى جنگى و نيروى انسانى مى شود. بنابراين مطابق نظر استراتژيست هاى اسرائيل كه عنوان مى كنند در آ ينده ممكن است برترى نيروى انسانى _ نظامى اعراب بر اسرائيلى ها آشكار شود، ارتش اين كشور بايد از ابتدا خود را به پيشرفته ترين سلاح ها مجهز نمايد تا از حملات دولت هاى عرب مصون بماند. اما جنگ ،۱۹۷۳ سرعت استهلاك و از بين رفتن نيرو هاى كمكى و ذخيره اسرائيل، فراهم كردن قطعات يدكى و جايگزين به ميزان بسيار زياد و بالا بردن ميانگين تخريب سلاح و ابزار هاى جنگى را ثابت كرد. جنگ ۱۹۷۳ باعث ايجاد بخش هاى جديدى در ارتش اسرائيل شد. همان طور كه گفته شد يكى از علل اصلى ركود اقتصاد اسرائيل در سا ل هاى بين ۱۹۷۴ تا ،۱۹۸۵ سهم زياد بودجه نظامى از توليد ناخالص ملى بود.افزايش بودجه نظامى اسرائيل از سال ۵۵ تا ۷۵ ادامه يافت و تنها پس از امضاى قرارداد صلح كمپ ديويد بود كه اين بودجه رو به كاهش گذارد.با مقايسه اى بين بودجه نظامى اسرائيل، مصر و سوريه در سال هايى كه به جنگ رمضان ختم شد، مى توان دريافت به رغم آنكه مصر و سوريه بار اصلى اين جنگ را به دوش كشيدند، بودجه كمترى براى برنامه هاى نظامى خود اختصاص داده بودند. اسكان يهوديانى كه طى قرن هاى متمادى در سراسر دنيا آواره بوده اند در سرزمين های فلسطين، سال ها پيش از شكل گيرى دولت اسرائيل آغاز شد. تاسيس كيبوتص هايى كه به شكل اشتراكى اداره مى شدند، آغاز مهاجرت گسترده به فلسطين بود. آغازى كه تاكنون به پايان نرسيده است. نگاه سياستمداران اسرائيلى به شهرك هاى يهودى نشين، بيش از آنكه انسانى باشد، امنيتى است. اسرائيل از شهرك هايى كه در مناطق مورد منازعه با فلسطين و سوريه تاسيس مى كند، به عنوان يك ديواره انسانى استفاده مى نمايد. جنگ ۱۹۷۳ و حمله اعراب به سرزمين هاى اشغال شده در جنگ ،۱۹۷۶ بر وضعيت شهرك هاى يهودى نشين نيز تاثير گذاشت. حمله نه چندان قدرتمندانه تانك هاى سورى در ۶ تا ۸ اكتبر ۱۹۷۳ در جولان باعث شد كه ساختمان تمام شهرك ها در اين منطقه ويران شود و ساكنان يهودى آنها در همان روز اول جنگ تخليه شدند. به رغم آنكه امور در مدت زمان كوتاهى به حالت اوليه بازگشت، اما دولت جوانب اساسى استراتژى منطقه اى خود را مدنظر قرار نداد. اين باعث شد كه تصور سابق يعنى اهميت دادن به جنبه نظامى شهرك ها دوباره مورد توجه قرار گيرد. اين دو مسئله جر و بحث هاى گسترده اى را در بين اسرائيلى ها برانگيخت. درس بزرگ جنگ براى حزب حاكم تاكيد بر پيوستن جولان به اسرائيل و مقابله با مخالفان تاسيس شهرك هاى يهودى نشين بود. اين بهترين راه براى ايجاد و تضمين مرزهاى «قابل دفاع» بود. از اين جا بود كه انعطاف آشكارى در استراتژى شهرك سازى در جولان به وجود آمد. استراتژى جديد بر تمركز شديد شهرك هاى صنعتى در منطقه مركزى به جاى كاهش تمركز بر شهرك هاى كشاورزى در دو منطقه جنوب و قنيطره تاكيد داشت. اين تحول در طرح هاى بعدى شهرك سازى تجسم پيدا كرد. شهرك هاى جديد با هدف از بين بردن شكاف مركزى برگرفته شده از ايده قرار دادن فلسطينى ها در مقابل كار انجام شده، تاسيس شدند. به جز بلندى هاى جولان مناطقى نظير باريكه غزه، شرق رود اردن و قدس به دليل آنكه به طور مستقيم در جنگ دخالتى نداشتند كمتر تحت تاثير اين استراتژى قرار گرفتند، اما به طور كلى مى توان گفت كه روند شهرك سازى در كليه سرزمين هاى اشغالى پس از جنگ يوم كيپور افزايش چشمگيرى يافت. آمار نشان مى دهد از مجموع ۱۷۸ شهرك يهودى نشين كه در مناطق غزه، كرانه باخترى رود اردن- به جز قدس- و بلندى هاى جولان ساخته شده اند، تنها ۱۸ شهرك پيش از سال ۱۹۷۳ ساخته شده و اكثريت اين شهرك ها پس از جنگ و حتا بعد از روى كار آمدن حزب ليكود تاسيس گرديده اند.
آخرين جنگ گسترده اعراب و اسرائيل گرچه با موفقيت صددرصدى اعراب به پايان نرسيد، ولى بسيارى از نقاط ضعف اسرائيل را نمايان ساخت. اندكى پس از پايان جنگ يوم كيپور انورسادات رئيس جمهور وقت مصر پيمان آتش بس با اسرائيل را امضا كرد و سفرى نيز به سرزمين هاى اشغالى كرد. پيمان صلح كمپ ديويد كه توسط سادات و بگين، با نظارت كارتر، امضا شد از اثرات اين جنگ بود. پيمانى كه بر طبق آن اسرائيل تا سال ۱۹۸۲ از تمامى صحراى سينا عقب نشينى كرد و در مقابل مصر، اسرائيل را به رسميت شناخت. دو كشور براى هميشه ترك مخاصمه كردند. هرچند سادات نتوانست روزى را كه سرزمين مصر خالى از سربازان اسرائيلى باشد، ببيند. او در ششم اكتبر ،۱۹۸۱ در مراسم رژه اى كه به مناسبت پيروزى در جنگ رمضان ۱۹۷۳ ترتيب داده شده بود، به دست سروان احمد شوقى خالد اسلامبولى ترور شد و معاونش حسنى مبارك به جاى او نشست.
September 11th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی